پیوند ترور با دینپروری و نیاز به انسانپروری
۲۴اسفند۹۷، دهها مسلمان را در دو مسجدی در نیوزیلند کشتند و درآغاز اردیبهشت۹۸ نیز موجی از خشونت و ترور و قتلعام در سریلانکا روی داد و صدها مسیحی را در چند کلیسا و هتل به کام مرگ برد. پیشتر نیز بارها در کشورهای اروپایی و فلسطین اشغالی و سرزمینهای اسلامی، دینباوران، دینناباوران یا همکیشان خود را کشتهاند و هنوز هم میکشند!
» احمدرضا احمدپور
۲۴اسفند۹۷، دهها مسلمان را در دو مسجدی در نیوزیلند کشتند و درآغاز اردیبهشت۹۸ نیز موجی از خشونت و ترور و قتلعام در سریلانکا روی داد و صدها مسیحی را در چند کلیسا و هتل به کام مرگ برد. پیشتر نیز بارها در کشورهای اروپایی و فلسطین اشغالی و سرزمینهای اسلامی، دینباوران، دینناباوران یا همکیشان خود را کشتهاند و هنوز هم میکشند!
اگر با ریزبینی، به ترورها و خشونتهای ضد انسانی در سراسر جهان و در سراسر تاریخ بشر نگریسته شود، آشکار میشود همه یا بیشتر رویدادهای تلخ در میان پیروان سه دین اصلی یهود و اسلام و مسیح روی داده است؛ اما بهراستی چرا؟!
آیا اشکال از ادیان است یا از دین باوران؟!
اگر ادیان بیاشکال هستند؛ چرا یکی نمیشوند و پیروانشان اختلاف را کنار نمیگذارند؟!
پیروان هردین و هرمذهبی، ادیان و مذاهب دیگر را نادرست و باور خود را تنها دین یا مذهب درست و کامل میدانند. وجود اختلاف فراوان دینی و مذهبی از چنین نگرشی بر میخیزد.
شاید گفته شود، دین یکی است و پیامبران، تنها یک دین را در سیرۀ کلامی و رفتاری خویش شناساندهاند؛ ولی پیروان دینی نامهای گوناگون بر تنها دین خدا گذاشتهاند و با شیوهها و روشهای گوناگون، آنان را تبلیغ و ترویج میکنند؛ اما واقعیت، چنین نیست؛ زیرا دینی که در جامعۀ بشری خودنمایی میکند، دینی است که در گفتار و رفتار پیروان تبلور مییابد و معناوآشکار میشود؛ وگرنه دین بدون گفتارورفتار دینباوران، یاد و خاطرهای داستانی یا نوید و بشارتی بیش نیست؛ چنین رویه، تنها به ناف دین و آیینهای آسمانی بسته نیست؛ همانا همۀ اندیشههای نیک و نیکوپسند در کالبد پند و اندرز را نیز دربر میگیرد؛ زیرا هیچ اندرزی بدون رفتار درست آدمیان، راهگشا و زیبا پدیدار نمیشود.
وقتی پندارها و گفتارها و رفتارهای دینباوران، همگونگی ندارد، دین نیز شاخوبرگ پیدا میکند و گاه، تا بهشمار دینباوران، دین و عقیده [مذهب] پدید میآید؛ بنابراین، اگر در چنبرۀ ذهن و نظریه، پذیرفته شود که دین، یکی است و جز برای دفاع به خشونت و جنگیدن سفارش نمیکند و چندگانگی ندارد؛ بااینحال، آنچه نزد پیروان، پیاده میشود، همچنان بهخشونت و انتقامجویی و ترور میرسد و ادیان، در زندگی و رفتار آشکار پیروان، نهتنها یکی نمیشوند که بسیاراند و گاه پیروانشان، دشمنان خونی میشوند و جز به نابودی دیگر ادیان و دیگر پیروان، خشنود نمیشوند و چنین دَوری باطل تا زمان بیپایان، پیش میرود.
بهراستی، اگر ادیان به کمال و سعادت بشر سفارش میکنند؛ پس، چرا پیروان، به جان هم افتادهاند و شنیعترین جنایات را علیه جامعۀ انسانی و هم علیه جهان زیست در آفرینش، بهنام هواداری ازدین و خالق، رقم میزنند؟!
باتوجه به تاریخ زیست اجتماعی بشر، جالب است که کفار نقش بسیار کمرنگی در جنگهای ادیان داشتهاند و بیشتر، دینباوران یکتاپرست یا مشرک بودهاند که به کفار رحم نمیکردند و آنان را به جرم بیدینی یا خروج از دین کشتهاند یا از خانههاشان راندهاند!
در دنیای امروزی در سرزمینهای بیدین یا در حکومتهای جدای از دین، کمترین خشونت و ترور و جنگ صورت میگیرد و اگر گاهی نمونهای یافت شود، سرنخ آن به یکی از ادیان میرسد. بهراستی، دینباوران با آنهمه شعارهای زیبا و دلربای دینی که از کمال و آزادی عقیده و عدالت برای خوشبختی و زندگی بهتر مردمان دم میزنند، چرا پیوسته انتقامجو میشوند و دست به جنایت و کشتار میزنند و بههیچ دینباور دیگری رحم نمیکنند؟!
اگر شعارها و فرمانهای زیبا و دلربا و البته انتزاعی ادیان از کژیها و زشتیها و خشونتهای بیشمار دینباوران جدا گذاشته شود؛ باید ریشهیابی کرد که آیا این آدمیان نیستند که درون خود را در سایۀ نام دین به نمایش میگذارند؟!
آدمیان در برخورد با دین چند دستهاند: ۱٫ یا از آن دسته هستند که نمیخواهند؛ هرگز از اخلاقیات و فرمانها و هدایتگری دینی بهرهمند شوند و عملا کافر به دین و بیرون از چنبرۀ دینباورانند؛ ۲٫ یا از آن دستهاند که چشمبسته از عقاید پدرومادر و بزرگترها و حاکمان خویش پیروی میکنند که هماره، درک چنین آدمیان از دین، بدون پژوهش، سنتی روی میدهد؛ ۳٫ یا از دستهای هستند که بنابهتربیت و پارادایم رفتاری که دارند، هر اعتقادی که به خواستهها و آرزوهایشان نزدیک یا نزدیکتر باشد، آن را بر میگزینند و مطابق آن، دین برگزیده را از زبان یا با رفتار خود در جامعه، نشان و بازخورد میدهند.
اگرچه دین، آیینی انتزاعی است و برای پارهای از فرمانهای آن، هیچ توجیه و دلیل علمی و تاریخی نمیتوان یافت؛ بااینوجود بیشتر آدمیان سیارۀ خاکی، دینباور هستند؛ درحقیقت، دین، بهخودیخود فرمانهای اخلاقی و هدایتبخش موثری دارد؛ اما نه برای همگان، بلکه برای آنانکه خود میخواهند تا هدایت شوند و اخلاقی زندگی کنند. ایندسته از پیروان، بهخاطر زمینه و جایگاهی که در آن پرورش یافتهاند یا در آن قرار گرفتهاند، زمینه و زیرساخت اخلاقی و هدایت دینی، در وجودشان بوده است که دینی را برگزیدهاند. دستۀ اول و سوم کسانی هستند که یا بهخاطر پیروی از گذشتگان خود دینباورند یا برابر کششهای درونی خویش، دست به انتخاب دین و مذهب زدهاند و دینباور بهشمار میآیند.
حقیقت و تجربه، نشان داده است که ادیان، بهخودی خود، دینباوران را تندخو یا زشتی و پلشتی رفتاری آنان را زیبا و نیکو نمیکنند؛ بلکه پیروان ادیان هستند که با خواستهها و کششهای درونی خویش دینی را تندخوی و ناچسب و خونبار نشان میدهند یا بنابر همان کششهای درونی، دین را در جامعه، زیبا و مفید و آشتیجو و دلپذیر مینمایانند.
روشن میشود: باورمندانِ دین هستند که دینی را رحمت و نجاتبخش میشناسانند یا آن را خشونتبار و زیانبار نشان میدهند: دین، انسانی را بدکار یا نیکوکار نمیکند و آنچه از دینباوران نمایان میشود، کششهای درونی پیروان است و بس. دینباورانی که علیه انسانها دست بهخشونت میزنند، درحقیقت خویشباورند نه دینباور؛ زیرا پدران و مادران و جامعه، در تربیت و آموزش آنان، «انسانپروری» را محور قرار ندادهاند؛ بلکه «مطیعپروری» و اوهام را در ذهن و روان آنان، جای انسانبودن و انسانیزیستن ثبت کردهاند و آنان، با نام دین، اوهام درونی خود را بهنمایش در میآورند.
با رویآوری به آنچه یاد شد: انسانبودن و انسانپروری و انساندوستی، بهترین راهی است که همۀ خوبیهای ادیان [آیینهای] انتزاعی را در خود دارد و همۀ بدیها و ویرانگریها را از دسترس روندگان خود دور میکند.
انسانیشدن و انسانیبودن در کالبد دین یا حتی با کالبد بیدینی، ضرورت جامعۀ امروزی زمینیان است تا زندگی انسان و محیط زیست در آرامش و بدون ترور و خشم، ادامه بیابد. «دینپروری» و «پیروپروری» و «مقلدسازی»، نیاز جامعۀ پردرد و افروختۀ امروز آدمیان نیست؛ بلکه انسانپروری جای لُختی است که در جای جای جامعۀ بشری امروزی، دیده میشود. بااین ویژگیهاست که آیۀ وَلَقَدکَرَمنا بَنیآدَمَ… (۷۰، اسراء) «و بهراستی و بهتحقیق، نزد من (خدا) فرزندان آدم [انسانها] باکرامت هستند» و جملۀ مشهور که گفته میشود از پیامبراکرمص است: اِنَّما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَکارمَالاخلاقِ… «مبعوث شدم تا بهراستی شرافتهای اخلاقی را بهپایان رسانم [کامل کنم]، معنا و درک میشود. کلام خدا و کلام پیامبر خدا، خود درسی است کافی، برای توجه و پاسداری از کرامت انسانی و انسانپروری و پرهیز از دینپروری.
دوم اردیبهشت۱۳۹۸، قم