اپوزیسون سوریه رسما متحد شد
سحام نیوز: امروز رسانه منطقه و خبر گزاریهای معتبر دنیا خبر از اتحاد دو جریان عمده اپوزیسون سوریه دادند. «شورای ملی سوریه» که چندی پیش در اجلاس استانبول تشکیل شد و مرکب از نزدیک 230 سازمان و چهره سیاسی مخالف رژیم است که قریب یکصد نفر آن در داخل کشور بسر میبرند و بیشتر از احزاب و سازمانهای قدیمی ضد رژیم مثل اخوان المسلمین و برخی جریان های لیبرال تشکیل میشود و « هیئت هماهنگی ملی» که فقط در داخل کشور فعالیت دارد و از جنبش خود جوش جوانان فیس بوکی و توئیتری تشکیل شده است و سازمانده اصلی مبارزات داخلی درون کشور میباشد.
به گزارش سحام و به نقل از نشریه لبنانی دیلی استار توافق این دو جریان امروز و در قاهره رخ داد. در سند اتحاد این دو جریان آمده است که وحدت مساعی این دو جریان عمده ضد رژیم بشار اسد؛ ضمن تسریع و تسهیل روند تغیررژیم، مانع از مداخله نظامی خارجی در کشور میشود. در این سند هردو ی این جریانها بر تقویت و حمایت از «ارتش آزاد سوریه» تأکید کرده اند. بموجب این توافقنامه پس سرنگونی رژیم بشار اسد یک دولت انتقالی تا مرحله انتخابات قدرت را بدست گرفته و کشور را اداره خواهد کرد.
عبدالعظم ، رهبر « هیئت هماهناگی ملی» به خبر نگارفرانس پرس گفت: هدف از این اتحاد، از جمله یافتن فصل مشترک و حصول توافق روی آن تغیرات بنیادی است که باید پس از سقوط رژیم اسد انجام یابد.
سند این موافقتنامه توسط برهان غلیون رهبر «شورای ملی سوریه » و حَیّم مانّا مسئول «هیئت هماهنگی ملی» به امضاء رسید.
حصول توافقنامه فوق ضربه بسیار سختی برای رژیم اسد و متحدین آنست که امید زیادی به پراکندن اپوزیسیون بسته بودند.
کامنتی است طولانی بر خبر فوق. درج یا عدم درج ان با خودتان است!
اگر بخواهیم رویکرد های عملیاتی رژیم های قذافی و بشار اسد را در سرکوب مردم توضیح دهیم به جمعبندی زیرمیرسیم با این توضیح که من رژیم حسنی مبارک و بن علی در تونس وعلی عبدالله صالح را با این دو در یک ردیف قرار نمیدهم زیرا آن سه دیکتاتور نخست، بعلت قرار داشتن در حاشیه نظام غرب از ویژیگیهایی برخوردار بودند که قذافی واسد فاقد آن میباشند. مهمترین این ویژیگیها، تعهد نسبی آنها نسبت به موازین حقوقی متعارف جهانی است که آنهارا درمنظومه بلوک غرب قرار میداد هرچند در حاشیه ایی ترین مدار آن. روی همین اصل قطع حمایت غرب از آنان، سقوط کم هزینه آنها را برای مردم اشان ممکن ساخت.
بهنگام برخاستن موج اعتراض در بنغازی و برخی دیگر از شهر های لیبی، هرچند رژیم قذافی که برای چنین موجی آماده نبود غافلگیر شد ولی در اینکه خواهد توانست آن جنبش اعتراضی را بسرعت و بی هیچ مشکلی سرکوب کند کمترین ابهامی برای خود نداشت. قذافی روی پارامترهای جدیدی که میتوانستند در این معادله پیچیده بروز کنند کمترین حسابی نکرده بود. آنچه او روی آنها برای سرکوب جنبش حساب میکرد فقط ابزار اقتدار خودبود و به قرار زیر:
1 ـ رژیم قذافی مثل همه رژیمهای مشابه در منطقه: شامل سودان، سوریه، مصرِ دوران جمال عبدل ناصر، و صدام حسین؛ از یک دستگاه اطلاعاتی و امنیتی مدل «ک گ ب» ای برخوردار بود که اجازه نمیداد نارضایتی معشیتی، مدنی و سیاسی مردم ـ حتی تحت پوشش یک جنبش مذهبی ـ به شکل جنبشی سازمانیافته و سیاسی و چالشگر در آید. و تا هنگامیکه نارضایتی، هرچه عمیق و انفجاری هم که باشد، از یک رهبری و سازمان رهبری کننده برخور دار نشده است به آسانی سرکوب کردنی یا منحرف کردنی است. یک رژیم فاسد مانع بروز نارضایتی نمیتواند بشود ولی مانع تبدیل ان نارضایتی به جنبشی سازمانیافته چرا و یا حد اقل در کوتاه مدت. شبکه امنیتی قذافی به طُرق مختلف، که ساده ترین شکل آن پلیسی کردن فضای جامعه بود مانع هر گونه تشکل سیاسی شده بود. و هنگامیکه هم برغم سلطه شبکه امنیتی ـ اطلاعاتی او، تحت تأتیر رخداد تونس، به ناگهان شهر بنغازی خود بخودی قیام کرد او بلا فاصله بسیاری از افسران ارتش و مامورین امنیتی خود را بدرون آن جنبش فرستاد، تا آن حد که آنها در آغازکنترل بخشهایی از جنبش را دردست گرفته بودند. این شبکه پلیسی که من آنرا ستون پنجم قذافی نام گذاردم انرژی و جانهای بسیاری از مبارزان صاف و ساده را گرفت. و اگر سرعت عمل غرب در کمک به جنبشی که از بنغازی شروع شده بود نبود، سیف الاسلام قذافی، واقعاً با مردم همان میکرد که تهدید کرده بود، یعنی همه مردم را از خانه هایشان مثل موش بیرون میکشید و همانجا آنها را میکشت.
احاطه کامل عملیاتی دستگاه امنیتی قذافی روی حرکت جنبش مردم بنغازی و دیگر شهر های شورشی، برای او که مطلقاً روی وارد شدن ناتو و فرانسه به قضیه حساب نکرده بود ، بصورت طنابی شد که به گردن خود او افتاد.
2 ـ قذافی که جبهه جنگ ضدتروریسم و جنگ با القاعده و بنیاد گرایی اسلامی را عمده ترین جبهه غرب تصور کرده بود، خود را بخشی از سپر دفاعی ضد تروریستم غرب و متحد استراتزیک غیر رسمی آن در جنگ با تروریسم میدانست. متحدی که غرب مجبور است با آن مدارا کند. لذا او بلافاصله انگ شورش بنیادگرایان و القاعده را به جنبش اعتراضی مردم لیبی زد بامید اینکه نه تنها واکنش منفی غرب را نسبت به سرکوب بی رحمانه خود خنثی کند بلکه حتی امید داشت مساعدت آنرا هم بسوی خود جلب نماید. غافل از اینکه غرب بخوبی میداند که کشورهایی نظیر لیبی، سوریه، ایران، روسیه (چچن)، چین جایی نیستند که القاعده هدف گیری کند و ساده ترین دلیل آن قصاوت این رژیمهاست که نه تنها در اِمشی کردن جریاناتی مثل القاعده تردیدی بخود راه نمی دهند بلکه علاوه بر قصاوت فوق القاعده ایی خود، از توان اطلاعاتی خوبی هم برای یک چنین ضد عفونی برخوردارند. لذا غرب این بلوف های قذافی را، که آن نگونبخت تا لحظه دستگیری خود هم آنها را تکرار میکرد را جدی نگرفت و با قاطعیت از جنبش مردم لیبی حمایت کرد.
سارکوزی همان هنگام، در پاسخ به یک خبرنگار که از او پرسید آیا نمیترسید حالا با سقوط قذافی اسلامیستها ابتکار را دردست بگیرند با قاطعیت گفت نه ما ترسی از اسلامیستها نداریم. بگذریم از اینکه غرب، بویژه فرانسه و انگلیس با« تدارک کافی و زمینه چینی لازم» بر آن بودند که خود را به همان جریان اسلامی درون جنبش لیبی، ازطریق در آمیختن و کمک به آن، نزدیک سازند و از آن جنبش و جریان، یک آنتی ویروس بنیاد گرایی بسازند که در این کار بنحوی درخشان موفق شدند. پس ازپیروزی مردم و سرنگونی قذافی، سارکوزی و دیوید کامرون از طرف همان مردم مسلمان همچون فرشگان آسمانی و پیامبران صلح استقبال شدند. کم مانده بود مردم بدانان دخیل ببندند.*
3 ـ قذافی روی تفرقه افکنی بین اپوزیسیون مخالف خویش که بقدر کافی هم متفرق بود از طریق همان ستون پنجم خود حساب میکرد که در این زمینه هم، غرب (فرانسه، انگلیس) با اتوریته دادن به شورایی که خود به علم کردن آن کمک کرده بودند از یکسو و دادن کمک اطلاعاتی و کارشناسی به آن شورا و عملیات پنهانی مستقیم خود، قذافی را از این جهات هم خلع سلاح کردند. اهمیت این شورا سازی از ضربات مرگبار هوایی ناتو کمتر نبود. اگر این شورا پا نمیگرفت آن بمبارانها به هیچ جا نمیرسید. لذا قذافی تلاش زیادی برای مهره کاری دردرون همین شورا نیز بعمل آورد که دستگاه های اطلاعاتی انگلیس و فرانسه آنرا خنثی کردند.
مداخله غرب در کمک به قیام مردم لیبی یک نقطه چرخش تاریخی برای غرب در ارتباطش ـ فراتر از لیبی ـ با مستعمرات سابق بود. نقطه چرخشی که تدریجاً تغیر نگاه مردم مستعمرات سابق را به متروپولهای سابق در پی خواهد داشت که میتوان آنرا سرآغاز فصل جدیدی در رابطه غرب با مردم منطقه و شاید هم همه دنیای مستعمراتی سابق به حساب آورد.
سوریه و اتحاد دو جریان اپوزیسون:
از آن جهت نخست به تشریح اوضاع لیبی پرداختم که تقریباً همان سناریوی اجرا شده در لیبی با تفاوت های نه چندان زیادی در سوریه در حال تکرار شدن است. اضافه کنم که، هم تجربه انقلاب لیبی و هم تجربه پیکار امروز مردم سوریه برای ما ایرانیان درسهای بس گرانبها و آموختنی دارند. وضعیت جنبش مردم ما از بسیاری لحاظ با لیبی و سوریه متفاوت است و لی به لحاظ ماشین و متد سرکوبی که با ان روبروست چندان تفاوتی با لیبی و سوریه نمیکند.
1 ـ در آغاز بروز اعتراضات که از درعا، حما، و دیرالزور و عمدتاً توسط جوانان فیس بوکی و تویتری شروع و سپس پوشش مذهبی و نماز جمعه ایی بخود گرفت، همه دنیا تصور این را داشتند که بشار اسد تن به عقب نشینی داده و دست به اصلاحات خواهد زد. برک اوباما در چند مورد گفت «بشار اسد مرد اصلاحات است» و.. . خود اسد هم با قطعیت گفت کشورش وضع ویژه ای دارد و با مصر و لیبی و تونس قابل مقایسه نیست. اولین خطای بشار اسد در اینجا این بود که نداست از کارت مبارزه با اسرائیل بیش از 50 سال است که برای تحمیل بدترین نوع استبداد سوء به مردم منطقه سوء استفاده شده و این کارت، دیگر کارتی سوخته است. او گفت کشور ما جزء «مقاومت و جبهه امتناع» است و مردم در پشت سر مقاومت ایستاده اند.
پس از وسعت گرفتن جنبش اعتراضی که در آغاز طالب چیزی جزاصلاحات نبود، رژیم اسد دستور داد مردم را به گلوله ببندند و درعا را به توپ بست. رژیم اسد از همان آغاز درست مثل قذافی شروع کرد؛ اتهام القاعده ایی، سلفیستی، بنیاد گرایی و.. به جنبش اعتراضی جوانان زدن.
بر خلاف لیبی که جامعه ایی نستباً هموژن است جامعه سوریه از گروههای گوناگون مذهبی و قومی تشکیل شده است. مسیحیان، علویها، شیعیان، سنی ها، دروزیها و کرد ها که در زیر سایه دیکتاتوری سکولار اسد از آزادیهای نسبی مدنی برخوردارند. بجز سنها که اکثریت هم دارند تقریباً بقیه از ترس اینکه این آزادیها را هم از دست بدهند از رژیم حمایت کرده یا مردد هستند. کلیسای لبنان و رهبر آن و همچنین بخش عمده ای از مارونیهای مسیحی بخاطر ضدیتشان با سنی ها، هم رابطه بسیار خوبی با اسد دارند و هم با حزب الله لبنان و هم از حمایت ایران برخوردارند. حزب الله و ایران تا آنجا که میتوانند از اقتدار کلیسا در لبنان و سوریه و حتی از برخی روحانیون سنی حمایت میکنند زیرا هل دادن و راندن مسیحیان بطرف رهبری کلیسایی اشان بجای رهبری سکولار و احزاب سیاسی، وسنیها بطرف مفتیهای سنی بجای احزاب غیر فرقه ایی، عملاً چنان فضا و جبهه بندی ایی در لبنان و سوریه ایجاد میکنند که شیعیان نیز دراین فضای فرقه ایی ( سکتاریانیستی) شده، چاره ایی جز جمع شدن بدورحزب الله و حسن نصرالله در لبنان و رژیم بظاهرسکولار اسد در سوریه ندارند. در لبنان یک شیعه اگر ضد دین هم که باشد باید به شیخ حسن نصرالله و حزب الله خود را منتسب کند والی فاقد ایل و تبار و نقطه اتکای سیاسی و اجتماعی خواهد شد. رژیم بعثی سوریه تحت یک سکولاریسم قلابی و «فرقه ایی بنیاد» توانسته است برفراز این جامعه فرقه ایی شده بعنوان یک مفصلگاه ضرور استقرار یافته و به سلطه خود بر کل جامعه ادامه دهد و یکی از رازهای پایداری آن طی 42 سال همین فرقه ایی بودن جامعه بوده است. و امروز او سعی دارد با آفریدن «سنی هراسی» بخشهای غیر سنی در سوریه و لبنان را بدور خود نگاه دارد که در این راه از حمایت ایران و حزب الله و اخیراً عراق برخوردار است. کلاً میتوان گفت که تقویت فدرالیزیزاسیون مذهبی یا سکتاریزاسیون عرصه سیاست و جامعه در کل منطقه و حتی دنیا یک سیاست راهبردی برای رژیم تهران است زیرا به نسبت چیره شدن سکتاریزاسیون درجوامع مورد هدف؛ نفوذ ایران بر شیعیان و حتی بخشی از سنیان آن جوامع نیز تحت اسلامگرایی، به محور ایران اسلامی کشیده شده یا رانده می شوند. زیرا ایران اسلامی تنها دولت مدعیِ حکومت اسلامی است همچنانکه اسرائیل یگانه دولت یهود. خطری که ایران بدین جهت برای منطقه و دنیا دارد از داشتن بمب اتمی احتمالی آن برای دنیا خطرناکتر است. اگر ایران یک دولت دموکراتیک و پارلمانی مثل اسرائیل داشت جهان شاهد اسرئیلی به وسعت ایران و پشتوانه جمعیتی بیش از چند صد میلیون بود. بدبختی ایران رژیم منسوخ و فاسد و استبدادی آنست ولی این رژیم بدنبال تبدل شدن به مرکز ثقل سیاسی جهانی شیعیان است.
پس از گردهم آئیهای بخشهایی از اپوزیسیون خارج کشور؛ رژیم اسد، هم در تسخیر آنان، هم در متفرق کردنشان و هم در رویارو قرار دادنشان کوشید. ظرف دو ماه آغازین جنبش مردم سوریه اقلاً 5 نشست از اپوزسیون سوری در آنتالیای ترکیه، پاریس، نیکوزیا و استانبول تشکیل شدند که هر کدام از نزدیک به یکصد حزب یا شخصیت سیاسی ضد رژیم تشکیل میشدند. اکثراً تشکیل دهندگان این نشستها، ژنرالهای سیاسی ستاد نشینی بودند که حتی یک سرباز پیاده هم بدنبال خود نداشتند ( درست مثل اپوزیسیون خارج نشین خودمان). بهر رو«بگمان من» در اینجا هم، بالاخره فرانسه به کمک آمد و غیر مستقیم یک کنفرانس بزرگ، از مطرح ترین جریانهای خارج از کشور و بخشی از جریانهای داخلی اپوزیسون سوریه را در استانبول گرد هم آورد که از درون و درنتیجه آن «شورای ملی سوریه» با شرکتِ؛ از جمله اخوان المسلمین و نمایندگانی از: جریانهای لیبرال، کرد، بخشی از عشایر و بخشی از فعالین داخل کشور بوجود آمد. بزرگترین شاهکار این کنفرانس که نمیتوان آنرا نتیجه کار این اپوزیسون «تو سرهم زن » دانست این بود که شخصیتی سکولار، آکادمیک و لیبرال را از سوریهای مقیم پاریس«برهان غلیون» را بعنوان به رهبری یا سخنگویی خود برگزید.
رژیم اسد که تا بحال موفقیت آمیز از دستگاه ستون پنجمی خود برای مشغول کردن مخالفین به جنگ داخلی بین خود استفاده برده بود از خبر تشکیل شورا که معلوم بود حمایت فرانسه، غرب و ترکیه و برخی دول عرب را در پشت سر خود دارد شوکه و سراسیمه شد. رژیم اسد درست مثل قذافی گمان نمیکرد 4 دهه کار نقب زنی مداوم بدرون اپوزیسیون، یکباره به سادگی چون خانه ایی مقوایی در هم بریزد و همه رشته ها پارها شود.
واکنش سرا سیمه وار رژیم اسد و حامیان ایرانی و روسی آن به تشکیل این شورا و بیانیه صادره آن؛ مهندسی عجولانه یک اپوزیسیون داخل کشوری بود. دستگاه اطلاعاتی اسد ظاهراً موفق شده بود تعدادی از مخالفین شناخته شده داخلی خود را اغفال کرده و پشت سر مهر های اطلاعاتیش با وعده های تو خالی و یا بطمع جدی بودن قضیه، به کنفرانسی بنام کنفرانس «اپوزیسون داخل کشور» جمع کند. این تصور نیز بعید نیست که برخی از کمونیست های سابق در خدمت « ک گ ب» نیز در این نمایش با هدایت مسکو، شرکت فعال داشته بوده باشاند.
درعرض یک روز، تمام رسانه های دنیا و منطقه که از خبر تشکیل «شورای ملی سوریه» در استانبول بدنبال آن نشست های متواتر قبلی به « اپوزیسیون زدگی » دوچار شده بودند در دنیا پخش کردند که در داخل سوریه هم اپوزیسیون درست شد! حتی سایت کلمه هم از ویروس این اپوزیسون زدگی بر کنار نماند. بسیاری از علاقمندان به سرنوشت مبارزه مردم در سوریه هم مشتاقانه متحد شدن مخالفین اسد و خبرتشکیل این اپوزیسون «داخل» را چشم و گوش بسته پذیرفتند بدون اینکه به تناقض مسئله و دم خروسهای نمایان درآن توجهی کنند.
طبق گزارشهای خبری؛ این اپوزیسون داخلی، مرکب از 70 شخصیت برجسته در یکی از مجلل ترین هتل های دمشق خبر نشکیل خود را به مشتاقان خود در سراسر جهان رساند. پس از دو هفته مجدداً این اپوزیسون در پارک یا باغی در حاشیه دمشق تشکیل جلسه داد و ظاهراً هیئتی را برای تماس با «خارج نشینان» اعزام کرد. آنچه در این میان نگارنده این سطور را به حیرت و سرگیجه انداخته بود گزارش خبر؛ از بی بی سی و سی ان ان، فاینانشال تایمز و وال استریت ژورنال نبود بلکه درج این خبرغیر قابل هضم از طرف آن رسانه های منطقه بود که در ضدیتشان با رژیم اسد و شناخت نسبتاً درستشان از وی تردیدی نبود مثل؛ الشرق الاوسط،، النهار، دیلی استار و الاهرام. نگارنده این سطور از همان لحظه نخست احساس بدگمانی خودم را نسبت به این دست پخت مشکوک نشان داده و در وبلاگ خود و بصورت کامنت در جاهای دیگر این شکاکیت را ابراز داشتم.
چند گاف بزرگ این اپوزیسیون قلابی یا اتفاقات اطراف آن، مرا بیشتر از پیش، نه تنها به ساختگی بودن قضیه بلکه به حماقت صحنه سازان آن نیز متقاعد کرد. اولین آن مشاهده درج خبر تشکیل اپوزیسیون حکومت سوریه در سایت تابناک و رجا نیوز بود که هردو با عزت و احترام تلویحی خبر تشکیل آن را منعکس کرده بودند. دوم اطلاعیه سه ماده ایی خود آن اپوزیسون بود که در آن؛ هم عملاً و تلویحاً اپوزیسون در خارج شکل گرفته شده و«شورای ملی سوریه» را نفی میکرد، هم مبارزه مسالمت آمیز را مطلق میکرد (بدون اینکه حتی دعوتی به یک اعتراض یا اکسیون خیابانی کرده باشد یا یک اعتصاب و یا نافرمانی مدنی) و هم برخود داری از گرفتن هر نوع کمکی از خارج تأکید داشت. این بیانه خود را سه «نه!» نام نهاده بود. نه! به خشونت، نه! به کمک و مداخله خارجی! «نه!» به بنیادگرایی که معلوم بود اشاره به اخوان المسلمین است. و اینها دقیقاً همان شعار هایی بودند که ستون پنجم قذافی هم در آغاز جنبش مردم لیبی، سعی داشتند به شعار اصلی جنبش تبدیل کنند که غرش مهیب بمب افکنهای قذافی روی بنغازی و بمباران شهر و به توپ بستن آن مانع از جا افتادن این شعارها شد که اگر جا می افتادند امروز قذافی مقتدتر از دیروز بر جایش نشسته بود و، همینطور هم، اگر حمایت غرب، ترکیه و حمایت مداخله گرانه اتحادیه عرب نبود معلوم نبود رژیم اسد بجای 5 یا 6 هزار تا بحال چند ده هزار نفر را کشته بود و معلوم نبود دیگر در شهرهای شورشی سوریه نفسی بعنوان اعتراض قادر به برآمدن باشد.
ویژگی رژیمهایی مثل قذافی و اسد رفتار آتیللایی و مغول وار آنانست که مقید به هیچ قاعده انسانی و احساس مسئولیت ملی، دینی و سیاسی و اخلاقی نیستند وتا هنگامی هم که از سوی قدرتهایی چون روسیه و چین حمایت میشوند دوچار تنگی روابط بین المللی هم نمی شوند. و بدترین این نوع از این رژیمها حکومت اسلامی خود ماست که علاوه بر همه چیز با دلار نفتی از یکسو و چماق دین و مذهب هم مسلح است که در کاربرد ابزاری آن درنگی نمیکند.
سومین گافی که مرا به قلابی بودن این اپوزیسیون«داخل» متقاعد کرد سفر هئیتی از آنان به مسکو و دیدارشان با پوتین و تأکیدشان برآن سه «نه!» اشان بود بدون اینکه از مسکو و پوتین اقلاً بخواهند که قدری اسد را برای رفرم زیر فشار بگذارند و معلوم نبود آنها که اینقدر خارج ستیزند در مسکو چه میکنند؟ از لحنن کلام پوتین هم در آن جلسه و نوع اظهاراتش معلوم بود که او هم با وقوف به ساختگی و نمایشی بودن هیئت رل خود را درست نتوانسته است بازی کند چون برای رئیس جمهور یک کشور به عظمت و ادعای روسیه بازی کردن دراین سیرک مضحک واقعاً آسان نمیتوانسته بوده باشد که تا سطحی چنین نازل تنزل یافته و با یک گروه از خیر چینان ک گ ب ایی سوری مثل یک هیئت دیپلماتیک رفتار کند!
چهارمین گاف این اپوزیسون اظهارت «وحید معلم » وزیر خارجه سوریه در یک مصاحبه بود که گفت:« ما الان در خود کشورهم اپوزیسیوین داریم که آنها خواهان تغیر رژیم هستند اگر کسی هم میخواهد با رژیم مخالفت کند بیاید در آنجا و با آنها فعالیت کند!» اظهاراتی ابلهانه تر از این، از سوی این وزیر خارجه اسد نمیتوانست ابراز شود.
آوازه گری روی این اپوزیسیون رژیم ساخته حتی باعث نشده بود که رژیم بخاطر حرمت ظاهری و اعتباردهی به آن یک لحظه ماشین سرکوب خود را متوقف کرده قدری هزینه کند. این رژیمِ ابله و مشاوران روسی، ایرانی و حزب اللهی آن چنان این سناریو را آبکی به صحنه آوردند که اگر آدم فقط قدری شکاک بود زود میفهمید که این برنامه ناشیانه برای لحاف ملا سرهم بندی شده است!
این اپوزیسون سازی مضحک از سویی برای هواداران دموکراسی در سوریه میباید خوشحال کننده باشد زیرا گواه آن بود که: هم مسکو و هم ایران و هم حزب الله، چنته اشان از آن استعدادهای اطلاعاتی که روزی داشته اند خالی شده است و سرجوخه های اطلاعاتی جای افسران کارکشته این حوزه از جنگ روانی و تبلیغاتی را در دستگاه های آنان گرفته اند. در پرانتز بگویم که« ک گ ب» دربرخورد با همین تظاهرات اخیر روسیه در اعتراض به تقلب انتخاباتی هم چند گااف بزرگ داد که جای شرحش اینجا نیست.
2 ـ پس از شکست برنامه اپوزیسیون سازی از سوی اسد و شرکایش، برنامه طرح اتحادیه عرب پیش آمد. پس از پس و پیش کشیدن های بسیار و تهدید اتحادیه عرب مبنی بر احاله پرونده سرکوب مردم سوریه به شورای امنیت و برخاستنِ فریاد درخواستِ برقرای منطقه حفاظت شده از طرف اپوزیسون سوریه، رژیم اسد با طرح اتحادیه عرب بطور مشروط موافقت کرد. اما کسی از شرایط سوریه؛ که وحید معلم پذیرش آنها را از طرف اتحادیه اعلام کرد، هرگز نپرسید. تا اینکه پس مدتی تأخیر ناموجه، درحالیکه ماشین کشتاراسد شتاب گرفته بود و اثری از آمادگی آن برای باز ایستادن بخاطر بازدید قریب الوقوع هیت نظارت اتحادیه عرب دیده نمیشد، بالاخره تاریخ عزیمت اولین گروه از این ناظران اعلام شد.
اعلام اینکه یک سودانی در رأس این هیئت است، مرا به شک انداخت ولی با خود فکر کردم حتماً از طرف از مخالفین «عمرالبشیراست». ولی وقتی شرح حال وی را در «الشرق الاوسط» دیگر دیدم منتظر اظهار نظر او نشدم بلافاصله در وبلاگ و کامنتهای خود نوشتم که دستهایی پنهانی «جلاد دارفور» ژنرال محمد مصطفی الدابی را سرپرست هیئت اعزامی کرده است. با مطالعه سابقه این ژنرال با خود گفتم اگر وزارت کشورآمریکا آلکاپون، گانگسترِ معروف را رئیس پلیس فدرال آمریکا کرده بود قضیه اینقدر مضحک نمی نمود. این ژنرال تنها یک ژنرال نیست ژنرالی است که از دستگاه اطلاعاتی ژنرال نمیری؛ دیکتاتوری بمراتب بدتر از عمرالبشیر شروع کرده است و مدارج ترقی خود را در دستگاه اطلاعاتی ژنرال عمر البشیر که خودش تحت تعقیب دادگاه بین المللی به خاطر جنایت عیله بشریت است تا درجه ژنرالی طی کرده و آنهم در دارفور که صدها هزار نفر مردم آن طی ده سال سرکوب و جنگ داخلی ، بدست ارتش و جوخه های مرگ عمرالبشیر به قتل رسیده و ده هاهزار زن و دختر مردم در آنجا مورد تجاوز وحشیانه جنسی قرار گرفته اند.
این ژنرال بد نام آنقدر فرصت نداد تا اقلاً مردم به سابقه او کنجکاو نشوند در همان روز اول بازدید درحالیکه خیابانهای حُمص به خون کشته شدگان روز قبل رنگین و جای گلوله های توپ و مسلسل سنگین بر در و دیوارهای شهر نمایان بود، اعلام کرد« حمص در امن و امان است.»
تُپُق بعدی دستگاه سناریو ساز روسی ـ ایرانی ـ سوری این بود که هنوز این خبر از دهان وی در نیامده بود که یک مقام وزارت خارج روسیه با استناد به حرف وی گفت؛ حالا دیگرهمه میدانند که در سوریه خبری از کشت و کشتار نیست و بشار اسد باید فرصت کند تا به اصلاحات بپردازد! در حاشیه بگویم روزنامه پرودای (چاپ انگلیسی) پریروز یعنی 29 دسامبر نوشت : دستگاه خبری سوریه اگر ساکت میماند بهتر از خبر پراکنی ناشیانه بود. او به دستگاه خبری سوریه ایراد میگیرد که چرا شما سعی دارید مثلاً نارنجک اندازی به مقر حزب بعث را کوچک نشان دهید شما باید تا میتوانید آنرا بزرگ کنید و به تروریستها نسبت دهید. همین روزنامه ادامه میدهد که: اینقدر اینها را صاحب هدف و ایده ویا اسلامی نشان ندهید بنویسید جمعیتی اوباش و پانک هستند که دوست دارند شیشه را بشکنند و به اموال عمومی آسیب رسانند. لحن توصیه های این روزنامه خطاب به رسانه های سوری جالب است. بهر حال تکرار بلافاصله سخنان این ژنرال بی آبرو از طرف آن مقام مسکو نشان میدهد که طراحی این بازدید اتحادیه عرب، یا حد اقل کانالیزه کردن آن، از طرف مسکو مهندسی شده است. سه روز پس اظهار نظر آن مقام روسی با استناد و در تأئید اظهار نظر «ژنرال محمد مصطفی الدابی»، سفیر روسیه در بیروت طی مصاحبه ایی گفت همه باید تلاش کنند تا بر اعتبار هئیت ناظرین اتحایده عرب بیفزایند تا آنها بتوانند آرامش و صلح را به سوریه برگردانند.
گاف دیگر سناریو سازان در لبنان داده شد که پس کشته شدن سه لبنانی مرزش نشین و عبور متواتر نیروهای زرهی سوریه از مرز لبنان برای تعقیب سوریان پناهنده و نظامیان فراری که منجر به واکنش عمومی شده بود؛ وزیر دفاع وابسته به حزب الله دولت میقاتی «فایض قُصن»، در یک مصاحبه تلویزیونی گفت که «القاعده » به لبنان رخنه کرده است. این اظهارات بلافاصله با واکنش تند المستقبل و بلوک 14 مارس که رقیب بلوک حزبالله است ربرو شد و سپس واکنش سایر احزاب و شخصِ میقاتی را برانگیخت. یکی از سران المستقبل؛«الوُش» در حمله لفظی تندی به وزیر دفاع لبنان بخاطر این اظهارت بی مدرک اعلام کرد که هدف وی از این اظهارات خدمت به رژیم سوریه است. حال المستقبل و برخی از دیگر از رقبای حزب الله خواهان رسیدگی به مسئله و ارائه مدرک از سوی وزیر دفاع هستند. حزب الله و رژیم سوریه با علم کردن «لولوی» القاعده بر آنند تا هم غرب را در رویکردش در حمایت از جنبش مردم سوریه متزلزل کندد و هم جو ترس بین مردم لبنان و سوریه ایجاد کنند. تفاوت شگرد دولت سوریه با رژیم قذافی در این «لو لو» سازی از القاعده، در ظرافت خیلی بیشتر تبلیغات چی های سوری، ایرانی و روسی است. خلاصه کنم؛ اظهارات همین وزیر دفاع، هم در رسانه های روسی و هم رسانه های حکومتی ایران منعکس شد که متأسفانه آدرس و تاریخ دقیق انعکاس ان را بیاد ندارم.
داستان طفره رویهای رژیم اسد و سناریو سازی «ک گ ب » ای را اگر بیش این بخواهم ادامه دهم میترسم حوصله بَر باشد. ولی نتیجه ایی که کلاً میتوانم از این بامبول بازیهای دست و پا چلفتی وار حکومت سوریه، روسها و شرکای ایرانی اشان بگیرم اینست که رژیم اسد رفتنی است و احتمالاً بدون «مداخله مستقیم» خارجی هم خواهد رفت.« ارتش آزاد سوریه» پیش خواهد رفت و غرب تلاش خواهد کرد تا سوریه را به باتلاقی برای روسیه و ایران تبدیل کند. رژیم اسد اگر شانسی برای ماندن و اعتمادی به پایگاه اجتماعی خود داشت به این طرفندها متوسل نمیشد. موازنه استراتژیک؛ هم در کشور و هم در منطقه و هم درجهان کاملاً و بطور قاطع بسود جنبش آزادیخواهانه مردم سوریه است. ادامه حمایت ایران و روسیه از رژیمی که محکوم به سقوطی افتضاح آمیزاست برای حکمرانان کنونی روسیه همانقدر کمر شکن است که برای حکمرانان ایران. زلزله سیاسی ایی که بدنبال سقوط اسد رخ خواهد داد از مسکو هم گذشته موازنه نیرو را درجهان باز هم بیشتر بسود غرب تغیر خواهد داد. زیرا در فردای سقوط رژیم اسد؛ غرب و امریکا در رأس آن جایگاهی ورای آن چه تا یکسال پیش در منطقه و شمال آفریقا داشتند خواهند داشت. خاورمیانه عربی به خاورمیانه عربی به خاور میانه غربی و اتومانی تبدیل خواهد شد که در آن جای مناسبی برای روسیه و چین وجود نخواهد داشت. سقوط بشار اسد یک باخت استراتژیک د رمقیاس جهانی برای مسکو و چیین است که له شدن حکومت ایران هم در این بین بخشی از این باخت بزرگ است. بقیه را فقط خدا میداند!
تراژدی قضیه برای ما ایرانیان اینست که در فردای این تحولات ایران فرودست با مسقط، قطر و سلطان نشین عمان فرادست روبرو خواهد بود. از ابر قدرت های منطقه ای ترکیه و عربستان چیزی نمیگویم. این اشاره کوتاه میباید به یک بحث جدی تبدیل شود که نگارنده این سطور در حال حاضر فرصت شروع و طرح آنرا ندارد.
به اميد ازادي سوريه ازاد